به گزارش خبرگزاری حوزه، دکتر محمدعلی روزبهانی، پژوهشگر فلسفه علوم اجتماعی در نشستی با موضوع «تأثیر سلبریتی در فرآیندهای اجتماعی» اینگونه به سؤالات پاسخ داده است:
* موضوع بحث ما «اخلاق سلبریتی در دنیای مدرن» است. در ابتدا پیشینه و مقدمهای درباره آن بفرمایید.
سلبریتی را اگر به عنوان نقش اجتماعی و به عنوان کسی که کنشگر اجتماعی است، در نظر بگیریم، مثل هر کنشگر دیگری در زمینی از بایدها و نبایدها فعالیت میکند. بایدها و نبایدهای مذکور را در یک کانتکس و بستری به نام «اخلاق» ترسیم میکنیم. خود این چارچوب میتواند یکسری چارچوبهای اجتماعی باشد و آن چارچوبهای اجتماعی، بسته به جامعهای که سلبریتی برآمده از آن جامعه است، میتواند برآمده از فرهنگ یا دین باشد. طبعاً در جامعه دینی ما که اجتماعی با هنجارها و نُرمهای دینی و هنجارهای برآمده از یک فرهنگ کهن دینی و انقلابی است، سلبریتی هم جایگاه خودش را دارد و چهبسا آن هنجارها و بایدها و نبایدها را به صورت ناخودآگاه همچون سایر نقشهای دیگر مثل کارگر و کارمند و استاد دانشگاه رعایت میکند.
به تبع، در پارهای از موارد چه سلبریتی و چه هر کنشگر دیگری از آن چارچوبها و نُرمها خارج میشوند. آنجا بین اخلاق فردی و اخلاق اجتماعی یا بین میل فردی و آن نرمهایی که دین برای افراد جامعه و قانون و افراد ترسیم کرده است، تصادمی رخ میدهد. به صورت عقلانی، چون داریم بحث را از یک کلیتی پی میگیریم، در هر جامعهای سلبریتیها، کارگرها، مهندسین و استادهای دانشگاه و دیگر نقشهای اجتماعی موظف هستند در اِزای آزادی و بستری که اجتماع برای کنشگری اینها فراهم میکند، یک سری تکالیف را هم عهدهدار شوند. این امر، خاص جامعه ما نیست که بگوییم فقط جوامع دینی این انتظار و این باید و نباید را برای سلبریتیها و نقشهایی که تعریف میکنند، دارند. در همه جوامع چنین ماجرایی داریم. من میخواهم اشاره کنم که اگر میخواهیم درباره اخلاق یک قشر خاص صحبت کنیم، چنین نیست که بین ما و سلبریتیها یک فاصله کهکشانی باشد.
تشکیکی بودن سلبریتیسم
* با توجه به نقش سلبریتیها در ایجاد یک سری کنشهای اجتماعی که در برخی موارد منجر به بیاخلاقی هم می شود، آیا این نقش نباید سازماندهی شود؟ یا به عنوان کسانی که در جامعه مدرن در جامعه اجتماعی تأثیر دارند، به صورت یک قانونی به اینها گفته یا آموزش داده شود.
وقتی در مورد سلبریتیها حرف میزنیم، پیشاپیش یک پیشفرض در ذهنمان داریم. پیشفرض همه ما این است که به صورت ناخودآگاه وقتی در مورد سلبریتیها حرف می زنیم، میگوییم «ما و آنها».چیزی که معمولاً از آن غفلت میشود، این است که سلبریتی یا نقش سلبریتی یا سلبریتیگرایی یا سلبریتیسم، یک امر تشکیکی و امری است که سلسلهمراتبی دارد.
از آن زمانی که ما وارد عرصه رسانه میشویم، تعریف انسان از حیوان ناطق به حیوان رسانه بین تغییر میکند. کسی که رسانه نمیبیند، از تمدن و از فرهنگ به دور افتاده است. الان ما ذهنمان همچنان با این واژه آشناست. امروزه شهر و روستا فرقی ندارند. کسی که آداب آبادینشینی و روستا و شهر و هرجایی را رعایت نمیکند، ما به او کولی میگوییم یا یونانیها به آنها بربر میگفتند یا ما ایرانیها میگوییم غول بیابانی است، مال بیابان است، مال شهر نیست. زیستگاهش، شهر نیست.
به محض اینکه وارد این جامعه میشویم، باید بگوییم انسانی است که انسانیت میکند و با فرهنگ زیست میکند، کسی است که با رسانهها و در معرض رسانههاست، ولو اینکه رسانههای را نبیند. منظور ما این نیست که حتماً باید به ماهواره، تلویزیون یا شبکه اجتماعی متصل باشد، بلکه به این معناست که در معرض رسانه است. وقتی که من با کناردستی خودم مراودات اجتماعی دارم، تحت تأثیر فضای مجازی، نوعی کنش پیدا کرده است که پیش از این نداشته است. او انتظار دارد در کسری از ثانیه به یک خبر دست پیدا کند. وقتی از من میپرسد «چه خبر» و وقتی من میخواهم یک روایتی یا داستانی یا ماجرایی را از یک اتفاق برایش تعریف کنم، خیلی سریع سراغ اصل مطلب میروم و روی اصل مطلب دست میگذارم و چکیده و مینیمال ماجرا را میگویم. حتماً نیاز نیست بنده آدمی باشم که شب تا صبح در شبکههای اجتماعی سر کنم. همین که در این جامعه زیست میکنم و در این جامعه انسانهایی هستند که رسانه میبینند، کفایت میکند.
بایستگی اصلاح پیشفرض در مورد سلبریتی
سلبریتیها خود ما هستند؛ «ما» که در نیل و ایفای نقش برای رسانهها، نقشهای راهبردیتر و حیاتیتری را دارند. سوال پیش میآید که آیا رسانه فقط یک شبکه تلویزیونی است؟ رسانهها فقط سختافزار است؟ در پاسخ باید گفت رسانه مجموعهای از نهادها، انسانها، نقشهایِ اجتماعی و ابزارهای تکنولوژیک است.
یکی از نقشهای عمده برای رسانه را سلبریتی ایفا و بازی میکند. چون اگر سلبریتی نباشد، رسانه وجود ندارد. سلبریتیها چگالی توجه را مدیریت میکنند. اقتصاد توجه در رسانه را سلبریتی عهدهدار است. مثل این است که شما بگویید من میخواهم دوربین داشته باشم، ولی لنزش این طور باشد. یا میخواهم فیلمی را بگیرم، ولی لنز تِله در ابزار خودمن داشته باشم. فیلمساز به شما میگوید اگر لنز نباشد، اینجا را بیشتر نمیتوانید بگیرید. نمیتوانیم بگوییم من میخواهم دوربین را داشته باشم، صحنهای را میخواهم ضبط کنم که نورپردازی نداشته باشد، فقط صدابرداری کنید.
بیاییم این طور ببینیم. نگوییم که این انگاره مهندسی کار را خراب میکند. این انگارهای است که ما فکر میکنیم با یک سری اشیاء مواجه هستیم. من به عنوان فعال فرهنگی یا مدیر فرهنگی یا سیاستگذار فرهنگی یا کنشگر فرهنگی، و او به مثابه سلبریتی که اقتصاد توجه رسانه را مدیریت میکند و دیگری به عنوان کارگردان یا مدیر شبکه یا کسی که محتوا بلد است. ما واقعاً در جهان مدرن با تفکیک نقشها مواجه نیستیم. این طور نیست که بگوییم یک نفر در خانهاش کشاورزی میکند، یک نفر فقط آهنگری میکند. ما با شبکهای از کنشگران فرهنگی و افرادی مواجهیم که خبر میسازند و رویداد درست میکنند، از سرمایهدارها و یک نظام سرمایهسالار بگیرید تا یک سری رسانهها. شما نمیتوانید بین رسانهها و صنعت و هنر مرزهای ممیز تفکیکشدهای قائل شوید.
از آن طرف، دین در بعضی از ممالک چیزی است که روی طاقچه است. این اسمش دین نیست. با اصلاح پیشفرضها سوال شما این میشود که نقش اجتماعی سلبریتیها چه نقشی است؟ آیا میتوانیم این نقش را مدیریت کنیم یا نه؟ اینجا «ما» آن «ما»ی سابق نیست. به این معنا ما خودمان هم بخشی از سلبریتیسم هستیم.
پس اول بیاییم گناهی که مرتکب شدیم را خودمان هم بپذیریم. اول مسئولیت خودمان را در یک گناهی ولو اندک یا زیاد قبول کنیم، بعد چارهای برایش بیندیشیم. این طور نمیشود گفت که ما عدهای پاکدامن هستیم و این طرف هستیم و پایمان به این دریا یا به این آب خیس نشده است. یک طرف ماجرا هم سلبریتیها هستند که در رسانههای مدرن غرق هستند یا اصلاً جز مهمترین ارکان آن هستند.
امکانسنجی برنامهریزی برای سلبریتیسم
نیاز مخاطب، سلبریتی را میسازد. خود صدا و سیما و رسانه ملی وقتی میخواهد سریالها و فیلمها را در شورای طرح و برنامه ردهبندی کند و برای اینها تصویب بودجه کند، یکی از ملاکهای مهم این است که، نگاه میکند نقشهای این سریال را چه کسی دارد بازی میکند. رسانه ملی، این فاکتور را اختراع نکرده است، همه دنیا دارند این کار را میکنند. به خاطر اینکه میداند وقتی این سریال ساخته شود، این تعداد بیننده حتما پای آنتن خواهند آمد. پیشبینی میکند برای سریالی که آقای اکبر عبدی یا خانم فلان دارند در آن ایفای نقش میکنند، با سریالی که مرکز استانها با یک سری هنرپیشگانی ساخته که هنرمند هستند، اما مشهور نیستند، تعداد مخاطبین این دو سریال فرق میکند. تعداد فنها و هواداران برنامه فرق میکند. وقتی تعداد هوادار فرق میکند، اقتصاد برنامه فرق میکند. وقتی اقتصاد برنامه فرق کرد، سیاست برنامه و اثرگذاری اجتماعی فرق میکند.
ما خیلی وقتها اشتباه میکنیم که فکر میکنیم چیزی به نام رسانه داریم و یک چیزی به نام سلبریتی داریم. اینها با هم هستند. باید رسانه را بفهمیم، اقتضائاتش را درک کنیم، مخاطب را بشناسیم، برای کل این وضعیت طرحی داشته باشیم. امروزه در دنیا برای کل ارکانشان برنامهریزی میکنند که تناسبی بین برنامه و سوژه وجود داشته باشد. در زمین فوتبال اگر با دست گل بزنید، آن گل مردود است و حتی ممکن است اخراجتان کنند. بنابراین، نمیشود شما بگویید که برای سلبریتیها نقوشی را تعریف میکنم، باید و نبایدی میگذارم که در نهایت اصلاً سلبریتی بوجود نخواهد آمد. مثلاً میگویید جنجال نکن، خیلی جلوی دوربین نیا، زندگی شخصی خودت را روایت نکن. من قراردادی با شما میبندم که تا ۵ سال هیچ جا نباشید و فقط جلوی دوربین من باشید. ممکن است به خاطر پول یا مشکلات مالی گوشه رینگ رفته باشد یا کسی تحویلش نمیگیرد که قرارداد را امضا کرده است، ولی پیشاپیش بدانیم آن کسی که امضا میکند، از آن لحظه سلبریتی نیست، چون اگر واقعا سلبریتی باشد، حاضر نیست امضا کند.
اگر این اقتضائات را دانستیم، باید برای آن برنامهریزی داشته باشیم. همه دنیا این مسائل را اداره میکنند، برنامهریزی میکنند. تبادل مالی بالا، گردشهای مالی درست، تاثیرگذاریهای کلان و عملیاتهای بزرگ فرهنگی، برنامهریزیهای سبک زندگی، تغییرات اجتماعی همه اینها اتفاق میافتد؛ به شرطی که قبل از بازی، رختکن بروید و کت و شلوار را عوض کنید، لباس ورزشی بپوشید و تمرین کرده باشید و داخل بازی بروید. از بیرون زمین بازی هیچ کاری نمیشود کرد.
شاخصههای سلبریتی در دنیای مدرن
* فرهنگ شهرت و سلبریسیم چه مؤلفهها و ویژگیهایی دارد که طبق آن ویژگیها، سلبریتی از سایر بدنه جامعه متمایز میشود؟.
من فکر میکنم سلبریتی قهرمان دوره مدرن ما هستند. قهرمان کسی است که زندگی مردم و زندگی انسانهایی که او برای آنها قهرمانی میکند را معنا میبخشد. در دورهای که به قول نیچه (م۱۹۰۰) برای انسان غربی خدا مرده است، سلبریتی قهرمان است؛ نه به معنای هستیشناختی که بگوید خدا دیگر وجود ندارد. خودش چنین ادعایی ندارد و اگر این حرف را بزند، کسی تحویلش نمیگیرد. به این معنا که برای این آدمها انگار خدا مرده است. اینقدر خدا برای اینها در حجاب است، انگار اصلاً خدا را نمیبینند و تاریک است. وضعیت فجیعی است. وضعیتی که خدا نقطهثقل هستی و مرکز مختصات نیست. نمیدانیم با چه باید همدیگر را مقایسه کنیم. چه چیزی سبب میشود که بگوییم زندگی سعادتمند است یا نیست. اگر این تاریکی و جهتی که این آدم میخواهد برود را در نظر بگیریم، چه چیزی به ما خواهد گفت که مقصد الف مقصد بهتر و درستتری است.
فوکو (م۱۹۸۴) بعد از نیچه میزیسته، او میگوید: انسان مرده است. الان میبینیم که انگلستان وزارت تنهایی تأسیس میکند. در کشورهای غربی میبینیم در پارامترهای رفاه، مرفهترین انسانها در ایسلند هستند که ۴-۵ سال است که رتبه دو و سه دنیا در رفاه است، ولی ۶۰-۷۰ درصد مردم تولد قانونی ندارند. کسی که میرود محضر ثبت میکند، قانونی حساب میکنند، ولی بیش از ۵۰ درصد آدمها اصلاً حاصل ازدواج نیستند. وقتی حاصل ازدواج نیستند، یعنی تاریخ ندارند. من از دین آنها حرف نمیزنم. تاریخ ندارند، چون ریشه ندارند. شما با خون به هم متصل میشوید، وقتی میگویید من فرزند فلانی هستم، ولو قانونی نباشد، در دل تاریخ و در یک سلسلهای هستید که سلسله با تو ادامه پیدا میکند.
ما این تنهایی وجودی را اصلاً درک نمیکنیم، اما آنها درک میکنند و برای آن وزارتخانه میزنند. برای یک دلار و یک پوند و یک یورو پول خرج نمیکنند. اروپاییها خیلی مقتصد هستند، ولی این کار را میکنند، چون احتیاج دارند و اگر چنین نکنند چرخ جامعهشان نمیچرخد. در انگلستانی که رتبه یک تولید علوم انسانی در جهان است، حتی از آمریکا بالاتر است، انسان تنهاست.
سلبریتی؛ قهرمان معنابخشی زندگی مدرن
قهرمان معنابخشی به این زندگی، سلبریتی است. سلبریتی قهرمان زندگی است که عقبه و آینده ندارد، گذشته و آینده ندارد. یعنی نمیداند از کجا آمده و به کجا میخواهد برود. امروزه شما باید تدبیر کنید. همین لحظه و همین دم را دریاب که خیام هم میگوید: کل این آنات نه گذشته و نه آینده، همه همین است. یعنی همه اموری که دارید میگویید؛ همین الان حاضر است. قیامت و عقبی و همه اینها اینجاست، فکر نکن چیزی خاصی است. شما دور میبینید و به همین دلیل، آدم غفلت میکند. همین دم را غنیمت بشمار، این در ادبیات ماست؛ البته نه به معنای نیهیلیستی، بلکه به معنای اینکه اگر الان این عیش را انجام ندهی، هیچ عیش دیگری نبوده و نخواهد بود.
در این زندگی روزمره که حتی خبری در عالم وجود ندارد، شما نیاز دارید که به اینستاگرام بروید و آن را دنبال کنید، یا دنبال شبکه اجتماعی بروید و تولید خبر و بیگدیتا دارید. از آنجایی که خبرخاص و بزرگی نیست، شما باید با خبرهای ریز مشغول شوید. خبرها کوانتومی است و هیچ ربطی به هم ندارند. هیچ خبری با هیچ خبر دیگری ارتباط ندارد. مثلاً بچه فلان سلبریتی شیر خشک خورده است، رئیس جمهور یک کشور تیشرت قرمز میپوشد، یک روحانی با کسی مناظره کرده و حرف خارقالعادهای زده است، یکی زمین خورده و باید به او بخندیم.
در این حالت، کلانروایت از دست میرود. دراین صورت، خود سلبریتیها در فشار هستند. مرلین مونرو در جوانی خودکشی کرد. چرا کسی که زیباچهرهترین زن هالیوود بود و سیمایی که از او رسم میکردند، دختر کتابخوان و زیبای احمق بود، ولی خودکشی کرد. این چه فشاری است که باعث میشود لیدی گاگا افسرده شود و با این همه پول و شهرت، خسران دارد. ماجرا این است که کلانروایتی نداریم. همه دنیا هم که زیر دستت باشند، هیچ روایتی برای این زندگی ندارید.
سلبریتی؛ نیاز زندگی معاصر
سلبریتی نیاز زندگی معاصر است، معنابخشی میکند. باید جایی باشد که بتوانید مثل او شوید. آن قهرمان، سلبریتی شما میشود. وقتی خدایی وجود ندارد، معنایی وجود ندارد، هزار ماجرای دیگر وجود ندارد؛ اقتصاد، توجه به آن سلبریتی را اداره میکند و با این اداره، که سرمایه تولید میشود، چرخ رسانه میچرخد، چرخ ادارات میچرخد، عملیات روانی آنها درست میشود و برنامهریزی فرهنگی میتواند تدوین شود، میتواند برندفروشی کند. به طور کلی، هزار کار میتواند رقم بزند.
من پیش از این گفتم که اخلاق را اگر بازتعریف کنیم، شما نمیگویید «دروغین». وقتی میگوییم دروغین، یعنی زندگی من اصیل است و زندگی او، مبتذل است. اگر ابتذالی در میان باشد، زندگی من مبتذل است. سلبریتی جنگل است، وقتی خطابش میکنید و سلبریتی را میبینید، به آن جنگل میگویید. برای همین گفتم سلبریتی، تشکیکی است. خواست ماست، نیایش ما سلبریتی است.
این آدمهایی که در این دوره همه فکر و ذکرشان این است که آخر برج حقوق بیاید و با این حقوق اگر مستأجر هستند، آپارتمان ۵۰ متری در فلان شهرک دورافتاده داشته باشند. اگر در آن شهرک آپارتمان ۵۰ متری دارد، تبدیل به دوخوابه شود، یا سه خوابه یا ویلایی شود. ویلایی در آن محله، تبدیل به برج و ویلا شود. این بیقراری کاری میکند که او قبله میشود. میخواهم بگویم وقتی میگوییم که برای سلبریتی باید طرحی درانداخت، به این معناست که باید برای این جهان چیزی در نظر داشت. من عرضم این است که شما میخواهید سلبریتی داشته باشید یا نداشته باشید؟ اول این را باید معلوم کنیم. اگر میخواهید سلبریتی نداشته باشید، میشود شبکه تلویزیونی فلان جا که مخاطب ندارد یا مخاطبِ کاملاً خاص دارد. اگر میخواهید رسانه باشد و مخاطب داشته باشد، رسانه با مخاطب تعریف میشود. مخاطب یا مخاطب خاص با درجه نفوذ بالاست یا مخاطب انبوه و تودهای با تأثیرگذاری است. به هر حال نمیتوانید توجه به مخاطب نداشته باشید.
منبع: فکرت